او از غرق شدن ميترسيد براي همين
هيچوقت شنا نميکرد سوار قايق نميشد
حمام نميکرد
و به آبگيري پا نميگذاشت
شب و روز در خانه مينشست
در را به روي خود قفل ميکرد
به پنجرهها ميخ ميکوبيد
و از ترس اينکه موجي سر برسد
مثل بيد ميلرزيد و اشک ميريخت
عاقبت آن قدر گريه کرد
که اتاق پر شد از اشک
و او را درخود ، غرق کرد
شل سيلور استاين
♥روزهــــــــــا میگذرنـــــد♥
و من هر روز...
دنیا را بیشتر میشناسم
عاقل تر می شوم
و محتاط تر...
نمیدانم
شاید فقط ترسوتر میشوم...
اما این را میدانم که...
دیگر کمتر رویا میبافم،
دیرتر آدمها را باور میکنم،
کمتر از زشتیها تعجب میکنم،
و
بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم
روزها میگذرند
و من هر روز
بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم...
پدرم گفت :
جمعه ها را نمی شود به تنهایی سپری کرد
باید کسی را داشته باشی
تا ساعت های تنهاييه ملال آور را به پایان برسانی
کسی که از جنسِ خودت باشد
نگاهت را بخواند،بغض صدایت را بفهمد
جمعه ها باید کسی را داشته باشی
تا دستانش را در دستانت بگذاری و تمام شهر را قدم بزنی
کسی که در کنارش زمان و مکان را از یاد ببری
جمعه ها به تنهایی تمامت می کنند اما تمامی ندارند. . .
جمعتون خالی از تنهایی...
عصر عصرتنهاييست،
نگاه كه كني ميبيني همه ترجيح ميدهند صندلي جلوي تاكسي بنشينند،
همه تلاش ميكنند آهنگهاشان را تنهايي گوش بدهند،
هيچكس دوستي را براي هميشه اش نگاه نميدارد چون اينجورچيزها تاريخ مصرفشان گذشته،
وسيله هاي آشپزخانه ها نيازي به مادر ندارند و دوربينهاي عكاسي نيازمند كسي نيست كه بتواند بگويد سه،دو،يك..
خودت نگاه كن ميبيني سلفي ها و مونوپادها چقدرخوب تنهايي را حفاظت ميكنند تا مجبورنشوي از رهگذري در پارك خواهش كني پرتره ي زيبايي از دوستيهايتان رسم كند و مجبور نشوي لبخندي از اجبار تحويلش بدهي...
چون نه دوستي هست نه رهگذري،همه ي رهگذر ها درحال چك كردن پيام هستند،
هركدام از سرنشينان تاكسي آهنگي را به تنهايي گوش ميدهند،
اگر خدايي ناكرده روزي از اجبار سوالي از كسي پرسيدي حتما بابت خدشه دار شدن حريم وسيع تنهايي اش مفصل عذر بخواه،
يادت باشد آن چند نفري كه هنوز دوروبرت هستند را نپراني،
مراقب دوستیهایمان باشیم...
میدانی رفیق ؟ نه زیبایم . . . نه مهربان . . . فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست . . . فقط برای خودم هستم . . . خوده خودم . . . صبورم و سنگین . . . سرگردان . . . مغرور . . . قانع . . . با یک پیچیدگی ساده . . . و مقداری بی حوصلگی زیاد . . . برای تویی که چهره را میپرستی نه سیرت آدمی را ، هیچ ندارم . . . راهت را بگیر و برو . . . حوالی ما توقف ممنوع است . . .
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 88
بازدید ماه : 173
بازدید کل : 605
تعداد مطالب : 368
تعداد نظرات : 272
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
ساعت مچی
سفارش کد بارشی
فروش عمده کمربند های زنانه